اعتباری به خروسِ سحری، نیست دگر
دیرخوابیده و برخاسـتنـش دشـوار است
كوك كن ساعتِ خویش !
كه مـؤذّن، شبِ پیـش
دسته گل داده به آب
و در آغوش سحر رفته به خواب
كوك كن ساعتِ خویش !
شاطری نیست در این شهرِ بزرگ
كه سحر برخیزد
شاطران با مددِ آهن و جوشِ شیرین
دیر برمیخیزند
كوك كن ساعتِ خویش !
كه سحرگاه كسی
بقچه در زیر بغل، راهیِ حمّامی نیست
كه تو از لِخ لِخِ دمپایی و تك سرفه ی او برخیزی
كوك كن ساعتِ خویش !
رفتگر مُرده و این كوچه دگر
خالی از خِش خِشِ جارویِ شبِ رفتگر است
كوك كن ساعتِ خویش !
ماكیان ها همه مستِ خوابند
شهر هم . . .
خوابِ اینترنتیِ عصرِ اتم میبیند
كوك كن ساعتِ خویش !
كه در این شهر، دگر مستی نیست
كه تو وقتِ سحر، آنگاه كه از میكده برمیگردد
از صدای سخن و زمزمه ی زیرِ لبش برخیزی
كوك كن ساعتِ خویش !
اعتباری به خروسِ سحری نیست دگر،
و دراین شهر سحرخیزی نیست....
آيا ميدانستيد که بی رحم ترین حشره دنیا حشره دعا خوان ماده است ؟ هنگامی که حشره ماده از همسرش باردار می شود، به آن نیش می زند و همسر نیمه جان پس از جفتگیری غذای لذیذی برای حشره ماده میشود !
آيا ميدانستيد که خطر بيماري قلبي و سرطان ريه در افراد غير سيگاري كه در خانه در معرض دود سيگار اطرافيانشان هستند، بيست و پنج درصد بيشتراز ديگران است ؟
آيا ميدانستيد که آب دريا بهترين ماسک زيباي پوست است ؟ البته بخاطر منيزيم و املاح معدني موجود در آب دريا ميباشد !
آيا میدانستيد که پيشانی انسان مرکز دمای انسان است ؟ يعنی اگر شما دمای پيشانيتان را تغيير دهيد دمای بدنتان هم به همان انداره تغيير ميکند اين يکی از دلايلی است که وقتی ما می خواهيم ببينيم که آيا تب داريم يا نه دستمان را روی آن ميگذاريم !
آيا ميدانستيد که اگر روند شيوع سرطان درهمين حد بماند حدود سي و پنج درصد احتمال دارد كه شمادر طول زندگي تان به يكي از انواع سرطان مبتلا شويد ؟
آيا ميدانستيد که جنين بعد از هفته هفدهم خواب هم ميتواند ببيند ؟
آيا ميدانستيد که گربه و سگ هر كدام پنج گروه خوني دارند و انسان فقط چهار گروه ؟
آيا ميدانستيد که روباه ها همه چيز را خاكستري ميبينند ؟
آيا ميدانستيد که اسبها در مقابل گاز اشك آور مصون اند ؟
آيا ميدانستيد که زرافه ايستاده وضع حمل ميكند و نوزادش از فاصله 180 سانتي متري به زمين ميافتد ؟
آيا ميدانستيد که تعداد 1300 كره زمين در سياره مشتري جاي مي گيرد ؟
آيا ميدانستيد که 85% گياهان در اقيانوسها رشد ميكنند ؟
آيا ميدانستيد که اولين تمبر جهان در سال 1840 در انگلستان به چاپ رسيد ؟
آيا ميدانستيد که سريعترين پرنده شاهين است و ميتواند با سرعت 200 كيلومتر در ساعت پرواز کند ؟
آيا ميدانستيد که اولين اتومبيل را مظفرالدين شاه قاجار به ايران وارد كرد ؟
آيا ميدانستيد که قدرت بينايي جغد 82 برابر قدرت ديد انسان است ؟
آيا ميدانستيد که در شيلي منطقه ی صحرايي وجود دارد كه هزاران سال است در آن باران نباريده است ؟
آيا ميدانستيد كه هر 50 ثانيه يک نفر در دنيا به بيماری ايدز مبتلا ميشود ؟
زن حاجي پرسيد :« کي هستي ؟» پسر گفت :« حاجي مرا فرستاده که جعبه پول را ببرم » زن حاجي هم خيال کرد که حاجي او را فرستاده . جعبه پول را به او داد . پسره هم با خوشحالي جعبه را برداشت و برد . وقتي که حاجي به خانه برگشت زن از او پرسيد که :« معامله تو با فلان شخص چطور شد ؟» حاجي گفت :« هيچ ، معامله ما سر نگرفت » زنش گفت :« پس پول بردي چکار کني ؟» حاجي گفت :« پول کجا بود ؟» زنش گفت :« مگرتو پسر را نفرستاده بودي که پول ببرد ؟» حاجي گفت :« من کسي را نفرستادم !» خلاصه حاجي پول خود را نيافت وپسر بزرگي با پول حاجي ثروتمند شد . برادر وسطي که ديد برادر بزرگش رفته و با نردبانش براي خودش پول پيدا کرده او هم طبل را برداشت و راه افتاد تا اينکه شب شد رفت در يک رباط خرابه خوابيد هنوز بخواب نرفته بود که چند تا گرگ آمدند توي رباط . او از ترس گرگها رفت خودش را جابجا کند که طبل او صدا کرد . گرگها از صداي طبل ترسيدند و فرار کردند ضمن فرار خوردند به رباط خرابه . در رباط بسته شد . پسر که ديد گرگها ازصداي طبل او ترسيدند خوشحال شد و طبل را برداشت بنا کرد به زدن . گرگ ها هم از ترس هي خود را به درو ديوار مي زدند . بازرگاني در آن وقت شب داشت از آنجا ميگذشت ديد توي رباط سرو صدا بلند است . تاجر تا دررباط را باز کرد گرگ ها ريختند بيرون و فرار کردند . مرد طبل زن وقتي ديد بازرگان دررا باز کرد و گرگ ها بيرون رفتند آمد جلو و گريبان او را گرفت و گفت :« چرا در رباط را باز کردي که گرگ ها فرار کنند ؟» اين گرگ ها را پادشاه به من داده بود که رقص کردن به آنها ياد بدهم . حالا من بايد چکار کنم ؟ اگر بروم دنبال گرگ ها که آنها را جمع آوري کنم خرج زيادي برايم برمي دارد . حالا بايد يا خسارت مرا بدهي يا اينکه ميرويم پيش شاه از دست تو شکايت مي کنم .» بازرگان هم از ترس اينکه مبادا پيش شاه از دست او شکايت کند پول زيادي به او داد و رفت . اين برادر هم از اين راه ثروتمند شد . ماند برادر کوچکي . برادر کوچکي وقتي ديد که دو برادرش رفتند با نردبان و طبل پول براي خود در آوردند ، او هم گربه خود را برداشت و از ده بيرون رفت تا به جايي رسيد و ديد درهرچند قدم يک نفر چوب بدست ايستاده . او از آنها پرسيد که :« چرا هرچند قدم يک نفر چوب بدست ايستاده ؟» آنها جواب دادند که :« دراين ملک موش زياد است و از دست موش ها آسايش نداريم به همين دليل است که درهرچند قدم يک چوب بدست ايستاده که نگذارد موشها به مردم آزار برسانند .» اوگفت :« شما امشب هيچکاري به موشها نداشته باشيد من ميدانم وموشها .» آنها همه چوب هاي خود را کنار گذاشتند و رفتند . تا چوب بدست ها کنار رفتند او ديد يک عالم موش جمع شد . او فوري گربه را از زير عباي خودش بيرون آورد . گربه به ميان موشها افتاد چند تارا خورد و چندتاراهم خفه کرد . بقيه فرار کردند . روز بعد اين خبر به پادشاه آن کشور رسيد . وقتي پادشاه اين خبر را شنيد او را به حضور طلبيد و گربه را به قيمت زيادي از او خريد . او هم آن پول را برداشت و به ده خود برگشت . هر سه برادر با کارهاي خودشان ثروتمند شدند . اما ببينيم گربه چکار ميکند . روزي گربه در آفتاب گرم خفته بود که کنيزي از پهلويش گذشت و دم او را لگد کرد . گربه پريد و دست او را زخم کرد . خبر به پادشاه دادند که گربه آنقدر خورده که مست شده و چشم بد به فلان کنيزت دارد . شاه فرمان داد که گربه را ببرند و به دريا بيندازند .يک نفر گربه را جلو اسب گرفت و برد که به دريا بيندازد . تا رفت گربه را توي دريا پرت کند ، گربه به زين اسب چنگ زد . مرد خواست او را بگيرد و دوباره به دريا بيندازد . خودش با سرافتاد توي دريا و غرق شد. گربه همانطور که به زين اسب چنگ زده بود اسب به خانه برگشت . آنها تا گربه را روي اسب ديدند همه از شهر و ديار خود بيرن رفتند و از ترس گربه فرار کردند . گربه تنها در آن کشور ماند تا اينکه بعد از چند سال اهل شهر يکي دو نفر را فرستادند که ببينند اگر گربه رفته است آنها به ديار خودشان برگردند . آن دو نفر رفتند و ديدند که گربه اندازه يک بز شده و توي آفتاب خوابيده و دارد به سبيل هاي خودش دست مي کشد . آن دو نفر فرار کردند و رفتند خبر دادند که گربه توي آفتاب خوابيده خيلي هم اوقاتش تلخ است ميگويد اگر به شما برسم ميدانم چکارتان کنم . خلاصه همه آنها ديگر انکار ديار خودشان را کردند و رفتند .